جدول جو
جدول جو

معنی وادنگ آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

وادنگ آوردن
(رِ گَ تَ)
نکول کردن. واقول آوردن. دبه آوردن. دبه درآوردن. وادنگ درآوردن. وادنگ کردن. (یادداشت مؤلف). دبه کردن. جر زدن. رجوع به دبه درآوردن شود
لغت نامه دهخدا
وادنگ آوردن
انکار کردن پس از اقرار دبه در آوردن
تصویری از وادنگ آوردن
تصویر وادنگ آوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ دَ)
رجوع به وادنگ آوردن و دبه کردن و دبه آوردن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ)
آواکردن. فریاد کردن.
- بانگ آوردن از...، آوا برآوردن از:
چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته
منم خو کرده با بوسش چنان چون باز برمسته.
رودکی.
- به بانگ آوردن، واداشتن به بانگ کردن. به صدا آوردن:
سفال را به تپانچه زدن به بانگ آرید
به بانگ گردد پیدا شکستگی ز درست.
رشیدی سمرقندی.
-
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ)
از گفته برگشتن. دبه کردن. دبه درآوردن. وادنگ آوردن. وادنگ درآوردن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دبه کردن و وادنگ آوردن و وادنگ درآوردن شود
لغت نامه دهخدا